از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

این زمین که زیر پای تو می لرزد از تو تنهاتر نیست؟!

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

این زمین که زیر پای تو می لرزد از تو تنهاتر نیست؟!

ی روز که با محدثه داشتیم بین کتابای کتابخونه پرسه می زدیم چشمم خورد به ی فرهنگ نام ها برش داشتم و نصفشو همون روز تو بیمارستان خوندم!
کلی هم با بچه ها خندیدیم به اسماش!
این وسط من عاشق ی اسم شدم ،
"ارنواز دخت"
آنکه سخنش رحمت آورد !
و خب مثل همیشه خوشحال و خندان به بچه ها ی اتاق گفتم که من اسم دخترم رو انتخاب کردم ، ارنواز دخت_ مادر!
و خب دوستان هم در کمال نامردی گفتند که بسیار اسم زشت و نامناسبی هست ....
این شد که از گذاشتن روی دختر گلم منصرف شدم و اینجا شد " ارنواز دخت " !

خب بایدبگم ک هیچ وقت از تنهایی خرید کردن خوشم نمیومده و هیچ وقت حاضر نبودم تنهایی برم خرید 

بقیه کارامو تنهایی انجام میدادم ولی خرید توی ذهنم ی چیز مشترک بود 

دیروزم رفته بودم ک شماره نظام بگیرم و فکر میکردم خیلی طول بکشه ولی خب با فوتو گرفتن و این حرفاش کلا نیم ساعتم طول نکشید!

ازونجایی هم ک مامانم بیرون بود و هنوز نمی رفت خونه عابر بابام هم دستم بود گفتم خب یکم دور بزنم ک نتیجش شد ی شلوار کتون و ی کتاب !

وقتی رسیدم خونه دیدم ک چقد بهم چسبیده !

هنوزم وقتی یاد کتابم میوفتم ته دلم غنج میزنه اصا عاشق کتابفروشیش شدم 

بتونم حتما بازم میرم !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۹
"ارنواز دخت"

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی