از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

این زمین که زیر پای تو می لرزد از تو تنهاتر نیست؟!

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

این زمین که زیر پای تو می لرزد از تو تنهاتر نیست؟!

ی روز که با محدثه داشتیم بین کتابای کتابخونه پرسه می زدیم چشمم خورد به ی فرهنگ نام ها برش داشتم و نصفشو همون روز تو بیمارستان خوندم!
کلی هم با بچه ها خندیدیم به اسماش!
این وسط من عاشق ی اسم شدم ،
"ارنواز دخت"
آنکه سخنش رحمت آورد !
و خب مثل همیشه خوشحال و خندان به بچه ها ی اتاق گفتم که من اسم دخترم رو انتخاب کردم ، ارنواز دخت_ مادر!
و خب دوستان هم در کمال نامردی گفتند که بسیار اسم زشت و نامناسبی هست ....
این شد که از گذاشتن روی دختر گلم منصرف شدم و اینجا شد " ارنواز دخت " !

دیشب حسینی میگه وختی سالم و نوفرستی و سیدی آنکالن مثلث برمودا تکمیله

و واقعا هم رو مخن

مشاوره رو پشت و روشو پر میکنه ب قول مهناز بش رو بدی ی برگه دیگم میگیره مینویسه 

دیشب 3 نصف شب اومده اردر میزاره

اون یکی نوزادای جراحی رو فک میکنه مریض واقعین RPO میزاره احمق

خلاصه ک ما این وسط دق میکنیم

سندگل زنگ زده ک پردتون خیلی نازکه قشنگ تو خونه دیده میشه 

حالا ازون موقه از جام تکون نخوردم :|||

ب مهناز میگم لحاف سمانو میزنم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۲
"ارنواز دخت"

بعضیا ذاتن لوسن

حتی وقتی ک حاج خانوم میشن 

ما ی حاج خانومی داریم ک 50 و خورده ای سن داره

خانم دوم این فامیل ماست

 و خب واقعا لوووسه

تا قبل از این من حاج خانوم لوس دیگه ندیده بودم

البته ک همیشه میگم دخترا لوسن ولی خب فکر میکردم دیگه ته تهش تا 40 سالگیه

خلاصه ک این حاج خانومه رو مخ ماست



+خب عنوان هیچ ربطی به هیچی نداره فقط این تیکه آهنگو دوس دارم همشم گوش میدم:)))


++ دو روز پیش رفتم دیدن مادر جانم میگه دعا میکنم تا 6 ماه دیگه عروس شی بعد باید برا من ی انگشتر طلا بگیری

ن ک با هر کی رسیدا یکی مث خودت پسند خودت دیگه دکتر نباشه پرستار باشه!!!

بعد میگه  به بابات گفتم فردا بارون میاد

دعا کن بارون بیاد خراب نشم

اممممم

دیروز بارون اومد......

ینی.......

!!!!!

الهی به امید تو!!!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۰
"ارنواز دخت"

تو شهی و من گدایم....

جان زهرا کن صدایم........

تو بیا و منگر بر گنه و مستی من....

ای بهشت آرزویم....

خنده ای بزن به  رویم....

ای ک از دلبران روی تو دل میبرد.....




+ الهی به امید تو....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۴۷
"ارنواز دخت"

اینقد ناز خابیده بودک دوس داشتم بخورمش
وقتیم ک رف پهلوی مامانش دوس داشتم بغلش کنم خووووووووووب فشارش بدم و گاز گازش کنم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۳۹
"ارنواز دخت"
امشب رفتیم با سمانه خونه دیدیم
سمانه میخاد بره از اتاق و من باز تنها میشم.....
خب من اصا حتی ی بارم بش نگفتم ک نرو
من اصولا ب کسی چیزی نمیگم
حتی دیشبم برا شیفتم ک ب حسینی گفتم کلی قبلش با خودم کلنجار رفتم ک بگم یا ن 
ی بارم بیشتر نگفتم و گف نمیشه دیگه اصا اصرار نکردم




فک میکنم اگه ی روز شوهرم بگه خب دیگه تمومه 
من بازم چیزی نگم


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۰
"ارنواز دخت"
چشامو ک باز کردم  پیام بانک رفاهو دیدم
تا حالا تو زندگیم اینقد خوشحال نشده بودم!
عصری با سمانه زدیم بیرون
600 از 2100 موند :((
تازه هنو 200 دیگه باس بدم دندون پزشکی
نسیه رفتم دفه پیش!
الانم از  حموم  اومدم کلی سرحالم




+الهی ب امید تو!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۲۱:۰۰
"ارنواز دخت"

دیروز و امروز امیر شیرموز درس کرد و سه تایی مث این وحشیا همون لحظه دخلشونو آوردیم!

دیروز ک بالکل مامان و بابا رو یادمون رف 

شب ک مامانم اومد گف پ چرا برا ما نگه نداشتین

و ما گفتیم یادمون رف دفه بعد!

امروز ک امیر دوباره درس کرد علی نبود برا علی نگه داشتیم و بازم یادمون رف برا مامانم نگه داریم و باز مامانم گف چرا نگه نداشتین 

حالا بابام بنده خدا چیزی نمیگه ولی مامانم گنا داره !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۳
"ارنواز دخت"

شب یلدا شیفت بودم خوب بود

دوس دارم سال تحویلم شیفت باشم

فاظمه میخاد انصراف بده از طرح 

بش میگم فضای اتاقو مسموم کردی

باید بگم ک حالم ی جوریه

داره همه چی یکنواخت میشه

اممممممم

خب دلم شوهر میخاد :)))


+برای همین چند لحظه ی عمر همه  سهم دنیامو از من بگیر

فقط این ی رویا رو با من بساز همه آرزو هامو  از من بگیر



خب این آهنگ ی وبلاگه ک الان دارم گوش میدم

باید بگم ک حالمو خوب کرد کلی!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۰
"ارنواز دخت"

چقد خوبه ک مامان آدم دکمه لباسشو بدوزه

جیب پارشو بدوزه

داداش بیشعورتم کنارت باشه و هعی سر ب سرت بزاره هعی پتو تو برداره و بکشه روش و گیر کق بده ک امشب روم باشه

و تو بجای عصبانیت از شدت خنده نتونی چیزی بش بگی!

.

.

.

.

+الهی ب امید تو!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۲
"ارنواز دخت"

ﻃﺮﻑ ﺣﺴﺎﺏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ، ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍﺳﺖ .

...............................................................

ﺑﺨﺶ ۳۱ ﺗﺨﺘﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﺨﺖ ﺧﺎﻟﯽ ... ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﺻﺒﺢ ...

ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﯼ ۵ ﺻﺒﺢ ﻫﺴﺘﯽ ...

ﺩﻭ ﺗﺎ ﺁﻧﮋﯾﻮﮐﺖ ﺧﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﭘﻮﺯﯾﺸﻦ ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ ﻫﻨﮕﺎﻡ

ﺧﻮﺍﺏ ...

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﻀﻬﺎ ﺩﺭﺩ ﻗﻔﺴﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﺘﺮﻥ ﺑﯿﺎﺩ، ﻧﻮﺍﺭ

ﻗﻠﺒﺸﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ...

ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻭﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﻭ ﺍﺳﻬﺎﻝ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﺎ

ﺍﯾﻨﺘﺮﻥ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺮﺍﺵ ﺳﺮﻡ ﻧﺮﻣﺎﻝ ﺳﺎﻟﯿﻦ ﻭﺻﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ...

ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺗﻨﮕﯽ ﻧﻔﺲ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﺕ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ

ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﻤﮏ ﺗﻮ ﻫﺴﺖ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯽ ... ﻭﺍﺳﺶ ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ

ﻣﯿﺰﺍﺭﯼ ...

ﺍﺯ ﺍﻭﺭﮊﺍﻧﺲ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺯﻧﻦ ﻭ ﯾﮏ ﻣﺮﯾﺾ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻦ . ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﯽ

ﺣﺮﮐﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻣﯿﮕﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻧﺶ ﺗﺸﮏ ﻣﻮﺍﺝ

ﺑﺮﺍﺵ ﺑﻨﺪﺍﺯﻥ ... ﺧﺪﻣﻪ، ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...

ﺳﺮﺍﻍ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ... ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺷﮏ

ﻣﯿﮑﻨﯽ، ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﻀﺎ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺟﺎ

ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ... ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﻫﻤﻮﻥ ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ

ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﺎﺕ ﺫﻝ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺣﺘﻤﺎ

ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﺶ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭ ...

ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺸﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﯼ ...

ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭﺕ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯼ ...

ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ ...

ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺍﻫﺎﻧﺘﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺘﺎﻧﺖ

ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﯽ ...

ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺷﺎﻥ

ﻧﮕﺮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﭘﺮﺩ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ

ﻧﮕﻮﯾﯽ ﻭ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ...

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﺎﺭَﺕ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﯽ ﭼﻮﻥ ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ...

ﺗﻮ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ... ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﺳﻨﮓ ﺯﯾﺮﯾﻦ ﺁﺳﯿﺎ ...

ﻫﺮ ﮐﺲ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ، ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺤﻤﻞ

ﮐﻨﯽ ...

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...

ﻫﻤﻪ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺗﻮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...

ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺻﺒﺢ ... ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ

ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ...

ﺟﻬﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺩﺍﺭﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﯼ ...

ﮐﺎﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﭘﺮ ﻓﯿﺾ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ

ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ...

ﺗﻮ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺤﺖ ﻫﻢ ﻗﻀﺎ ﺷﺪ ..


+ اینقدر خستم ک خدا میدونه

این متنو این روزا با تمام وجودم دارم حس میکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۵
"ارنواز دخت"