این زمین که زیر پای تو می لرزد از تو تنهاتر نیست؟!
ی روز که با محدثه داشتیم بین کتابای کتابخونه پرسه می زدیم چشمم خورد به ی فرهنگ نام ها برش داشتم و نصفشو همون روز تو بیمارستان خوندم! کلی هم با بچه ها خندیدیم به اسماش! این وسط من عاشق ی اسم شدم ، "ارنواز دخت" آنکه سخنش رحمت آورد ! و خب مثل همیشه خوشحال و خندان به بچه ها ی اتاق گفتم که من اسم دخترم رو انتخاب کردم ، ارنواز دخت_ مادر! و خب دوستان هم در کمال نامردی گفتند که بسیار اسم زشت و نامناسبی هست .... این شد که از گذاشتن روی دختر گلم منصرف شدم و اینجا شد " ارنواز دخت " !