از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

این زمین که زیر پای تو می لرزد از تو تنهاتر نیست؟!

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

این زمین که زیر پای تو می لرزد از تو تنهاتر نیست؟!

ی روز که با محدثه داشتیم بین کتابای کتابخونه پرسه می زدیم چشمم خورد به ی فرهنگ نام ها برش داشتم و نصفشو همون روز تو بیمارستان خوندم!
کلی هم با بچه ها خندیدیم به اسماش!
این وسط من عاشق ی اسم شدم ،
"ارنواز دخت"
آنکه سخنش رحمت آورد !
و خب مثل همیشه خوشحال و خندان به بچه ها ی اتاق گفتم که من اسم دخترم رو انتخاب کردم ، ارنواز دخت_ مادر!
و خب دوستان هم در کمال نامردی گفتند که بسیار اسم زشت و نامناسبی هست ....
این شد که از گذاشتن روی دختر گلم منصرف شدم و اینجا شد " ارنواز دخت " !

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

خب من هیچ وقت فکر نمی کردم ی روزی قید وبلاگمو بزنم و برم ی جای دیگه

من اونجا رو خیلی دوس داشتم ولی خب بنا به دلایلی نشد که اونجا ادامه بدم حذفش نمی کنم ولی دیگم نمی شه اونجا نوشت

این ی شروع دوبارس!

فردا می رم خابگاه و ار پسفردا شیفت اولم

دوس داشتم اورژانس باشم ولی خب نشد

خابگامم ک بر فنا رفت با این هم اتاقی ماهم

به هر حال الهی به امید تو


+احساس می کنم مث همیشه نوشتنم نمیاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۵
"ارنواز دخت"